چه میشه کرد.....روزگارست دگر........
سلام نازدونه من مامانی من واقعا شرمندتم این ماه هشتمین جشن ماهگردت رو هنوز نگرفتیم اخه میدونی عزیزم مثلا من میخواستم این ماه برات جشن دندونی بگیرم به خاطر همین تصمیم گرفته بودم که با یه تیر دو نشون بزنم اما از شانس بد ما بنده خدا مادر (مادر بزرگ بابا) زمین خورده و کمرش گویا شکسته خدا ایشالا شفاشون بده خیلی سخته کمر درد خودش زجر اوره چه برسه به اینکه بشکنه توکل بر خدا خلاصه جشن دندونی ما هم فعلا کنسل شده و احتمالا خودم یه اش کوچولو بپزمو بین همسایه ها تقسیم کنم که از این بابت ناراحتم بی خیال دخملی رو عشقه که عزیزدلمه فدات بشم من گلکم حدود 1 ماهه که خودتو برامون لوس میکنی که قیافت خیلی با مزه میشه و خیلی خوردنی میشی تازگیا یعن...
نویسنده :
مامان و بابا
17:16