هفته پرکار
عزیزم این هفته برای ما هفته کاری و خسته کنندهای بود تمام روزای هفته صبح و بعدازظهر درمانگاه بودم صبح تا ظهر سر کار بدو بدو بیا خونه نمازو ناهار بدو بدو سرکار تا ٧-٨ شب بدو بدو خونه نمازو شام ساعت ٩ خواب نمیدونم تا کی کارم اینطوریه خیلی خسته کننده ست بیچاره همسری هرچند که اونم به خاطر اینکه من عذاب وجدان نداشته باشم بعضی روزا بعدازظهرا هم سر کار میره بعضی روزاهم بعدازظهر تنهاست میدونم خیلی براش سخته صبح که سرکاره وقتی که ظهر میاد خونه دوست داره زنش پیشش باشه اما چون میدونه من به کارم علاقه دارم به خاطر من تحمل میکنه و به روی خودش نمیاره همسرم به خاطر همه لطفی که به من داری از ممنونم ای خدا میشه کار من درست بشه و مثل ادمیزاد از صبح تا ظهر سرکار باشم بع از ظهرا مال خودم باشم یعنی میشه ماشینی که ثبت نام کردیمو گفتن ٢٠ مهر تحویل میدن سر موقع به دستمون برسه یعنی میشه خونمونو که گفتن تا اخر مهر تحویل میدن سر موقع تحویلمون بدن من یکی که چشمم اب نمیخوره منی که اینقدر از انتظار کشیدن بدم میاد چقدر حالا باید منتظر باشم اما خدا جونم من توکلم همیشه به تو بوده و هست خودم سپردم به خودت هر چه صلاح توست راضیم به رضای تو شکرت به خاطر همه نعمتات و العفو به خاطر ناسپاسیام