عشق ما حلماعشق ما حلما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
باباجونی باباجونی ، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
مامانی مامانی ، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

عشق ما؛حلما

یه روز به یادماندنی...............

1391/8/20 15:01
نویسنده : مامان و بابا
247 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه برای من روز خیلی خوبی بود از صبح زود مامان معصومه و بابا رضا اومدن دنبالمون با هم رفتیم قم چون یکی از دوستای بابا رضا که روحانی هم هستن رفته بودن حج به خاطر همین همگی رفتیم دیدنشون

 بعد رفتیم زیارت حضرت معصومه (س)و برای نماز جمعه اونجا بودیم ما شاا... خیلی شلوغ بود جای همه خالی زیارت کردیمو بعد از نماز رفتیم خونه ی یکی دیگه از دوستای بابا رضا که ایشونم روحانی هستن ناهار

اونجابودیم حانیه طلا و مامان و باباشم به ما ملحق شدن و بعداز ناهار طرفای ساعت 3 راهی شهرمون شدیم وقتی نزدیک خونه مامان معصومه اینا رسیدیم پارک محلشون نمایشگاه غذا گذاشته بودن که درامد این نمایشگاه برای بچه های سرطانی صرف میشد من که از

موقع افتتاح دوست داشتم که سری به اونجا بزنم با همسری و مامان معصومه رفتیم اونجا خیلی نمایشگاه جالبی بود انواع و اقسام غذاها و شیرینیها با تزئینات زیبا و متنوع ما از اشو دلمه ش و سمبوسه ش خرید

کردیم اونجا هم جای همه خالی خیلی  خوش گذشت                                                                       

 این بود خاطرات من در یک روز به یادماندنی

برای دیدن عکس ها برید ادامه مطلب

غذا

 

غذا

 

غذا

 

غذا

 

غذا

 

غذا

 

غذا

 

غذا

 

غذا

 

غذا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

عمه جون
14 آبان 91 18:36
سلام چه خبرا؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام هیچیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی خبر بی خبری
خاله سارا
14 آبان 91 20:39
زیارت قبول عزیزم. انشاالله به همین زودی ها خاطرات سفر حج را برامون بنویسی.


فدات بشم گلم ان شاا... با دعای خیر شما خدا قسمت هر ماه شما باشه ایشالا زیارت حضرت معصومه(س)
حمیده
15 آبان 91 8:27
سلام خانمی تبریک وبلاگ خوشگلی داری
اول صبحی کلی دهنمون آب افتاد
خیلی غذاهای خوشگلی بود
موفق باشی عزیزم


سلام عزیزم ممنون که اومدی و به ما سرزدی
مامان حانیه
15 آبان 91 12:55
به به چه خوشمزه


واقعا به به
فاطمه مامان زهرا كوچولو
19 آبان 91 1:45
مهتاب جون نمي گي زن حامله مياد أينا رو مي بينه دلش مي خواد؟حالا من نصف شبي جواب اين بچه رو چي بدم؟


اخههههههههههه الهی بمیرم من شرمنده ام شما ببخش