عشق ما حلماعشق ما حلما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
باباجونی باباجونی ، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
مامانی مامانی ، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

عشق ما؛حلما

روز کودک

روز کودک مبارک امروز روز کودکه این روزو به همه نی نی های ناز تبریک میگم به خصوص به حانیه طلای خودمون که تنها کودک خانواده است البته تو وبلاگش پیام تبریک گذاشتما ... کودک نداشته خودم روزت مبارک !!!!!!!!! چقدر مسخره نوشتم نمیدونم چرا امروز اینجوریم حس خوبی ندارم یکم دلم گرفته حدود یه هفتس که دلشوره عجیبی دارم این روزا سریع عصبانی میشم نمیدونم  .........خدایا ارامشی عطا کن ......... امروز ادرس وبلاگ هر عزیزیو که داشتم براش پیام تبریک گذاشتم تا یه خورده اروم بشم خداییش بی تاثیر نبود  تا بعد ........................................ یا علی ...
19 مهر 1391

معرفی سایت های پاسخ به شبهات1

با تشکر از عمه خانوم که از همون اولین لحظه های درج پست قبلی در خصوص سایت های پاسخ به شبهات به ما دلگرمی دادن و لطف کردن؛ در اولین مرحله سه سایت فعال و اصلی در این خصوص را معرفی می کنیم؛ منتظر نظراتتون هستیم. آدرس سایت نام سایت وابسته به x-shobhe.com شبهه پایگاه پاسخ به سوالات و شبهات hawzah.net پایگاه حوزه حوزه علمیه قم pasokhgoo.ir مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم ...
18 مهر 1391

کمک برای خرید شلوار، ما کجا و شیخ کجا؟!

یه چیز تعجب برانگیز؛ بابایی نزدیک ٢ ماهه برای خرید شلوار به مناسبت تولدش منتظر دایی جونه که لطف کنه و باهاش هم قدم بشه؛ مثل اینکه کار به التماس و خواهش هم کشیده شده ولی دایی جون افتخار نمی ده؛ واقعا تعجب داره اتفاقا همین الان که داشتم این مطلبو می نوشتم حاج آقا فرح زاد تو برنامه سمت خدا داشت از شیخ رجبعلی خیاط صحبت می کرد و اخلاق محمدیش؛ یه داستان هم از اجرتی که شیخ برای دوخت شلوار می گرفت تعریف کرد؛ ای کاش بابایی شیخ رو درک می کرد اونوقت چی می شد؛.....
18 مهر 1391

دکتر زورکی

این بابایی هم آدم عجیبیه ها؛ یکی نیست بهش بگه سرت به کار خودت باشه؛ اینقدر بیکاری که برای اینکه دایی بره دکتر یک ماهه داری التماسش میکنی؟؟؟!!!حالا دایی دوست نداره بره ببینه چشه؛ دلش میخواد همینطوری خود درمانی کنه بدون اینکه بدون مشکلش چیه؛ آخه هرکسی یه عقیده ای داره؛ نمیشه که زورکی افرادو به کاری که نمیخوان مجبور کرد؛ واقعا آدم می مونه با این کارای تعجب برانگیز بابایی.
18 مهر 1391

دکتر بی مسئولیت

دیروز روز به یادماندنی بود من از 2ماه پیش برای همسری نوبت دندونپزشکی از درمانگاه خودمون گرفته بودم یعنی 16و17 مهر که پونزدهم خانمx مسئول پذیرش گفت چون دکتر 17 هم میره مرخصی به شوهرت بگو 16هم بیاد و ساعت 9 اینجا باشه همسری هم ساعت مرخصی گرفتو اومد درمانگاه من از اطاق خودم ساعت 9و40 دقیقه باهاش تماس گرفتم که گفت هنوز نوبتش نشده وقتی با خانم x صحبت کردم گفت شوهرت 9و5دقیقه اومده که و ما یه نفر دیگه رو فرستادیم و نوبت شوهرت 10ونیم میشه شوهر ما هم که بنده خدا تا نوبتش بشه خیابونای اطرافو متر میکنه 10ونیم میشه 11 و بعدم 11وربع اما ..... من با مسئول اصلی دندونپزشکی تماس گرفتم که این چه وضعشه که بنده خدا با کلی معذرت خواهی میگه دکتر 2ساعته که بی ...
17 مهر 1391

یارب....

یک  شبی مجنون نمازش را شکست ...بی وضو در کوچه ی لیلا نشست ...گفت یا رب از چه خوارم کرده ای... بر صلیب عشق دارم کرده ای ...مرد این بازیچه دیگر نیستم... این تو و لیلای تو من نیستم ...گفت ای دیوانه لیلایت منم ...در رگت پنهان و پیدایت منم ...سالها با جور لیلا ساختی... من کنارت بودم و نشناختی.....
15 مهر 1391

باباجونم اومد.

سلام به عزیز دل منو بابایی خوشگلم امروز باباجون(بابای مامان)از سفر مشهد برگشت سفرش کاری بود اما خوش به سعادتش روز تولد اقامون امام رضا اونجا بود و امروز ساعت ١٢ به گوشیم زنگ زدو منو با اون صدای ارومو گرمش غافلگیر کرد بابای عزیزم خیلی دوست دارم و این چند روز که نبودی همه ما خیلی دلتنگت شده بودیمو هیچ کس حالو حوصله نداشت و با اومدنت همه خوشحالیم گلم ایشالا سایه ات همیشه بالای سر ما باشه و سلامت باشی یه خبر خوب دیگه ام دارم اونم اینه که مامان طاطا تو مسابقه تیراندازی استان(زنان کارمند) نفر سوم شده مامان طاطا الهی قربونت بشم عشق منی تا دنیا دنیاست دوست دارم الهی که سلامتو سربلند باشی ...
15 مهر 1391

یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین

اگر چه بی کس و تنها اگر چه غم زده ایم همیشه از تو فقط با دروغ دم زده ایم تو گرم آمدنی ، بی خبر که ما بی تو قرار جمعه ی این هفته را بهم زده ایم میان سیرت و صورت چقدر فاصله است فریب ما نخور آقا ، انار سم زده ایم برای دین خدا نیست ، درد ما نان است اگر به سینه وسر زیر این علم زده ایم گناه ماست که این راه بر شما بسته ست چه غربتی ست برای شما رقم زده ایم چو شمر و حرمله با هر گناه کردنمان چه زخم ها به دل اهل این حرم زده ایم خدا کند که شبیه نصوح توبه کنیم اگر خلاف شما حرف یا قلم زده ایم ...
14 مهر 1391

هفته پرکار

عزیزم این هفته برای ما هفته کاری و خسته کنندهای بود تمام روزای هفته صبح و بعدازظهر درمانگاه بودم صبح تا ظهر سر کار بدو بدو بیا خونه نمازو ناهار بدو بدو سرکار تا ٧-٨ شب بدو بدو خونه نمازو شام ساعت ٩ خواب نمیدونم تا کی کارم اینطوریه خیلی خسته کننده ست بیچاره همسری هرچند که اونم به خاطر اینکه من عذاب وجدان نداشته باشم بعضی روزا بعدازظهرا هم سر کار میره بعضی روزاهم بعدازظهر تنهاست میدونم خیلی براش سخته صبح که سرکاره وقتی که ظهر میاد خونه دوست داره زنش پیشش باشه اما چون میدونه من به کارم علاقه دارم به خاطر من تحمل میکنه و به روی خودش نمیاره همسرم به خاطر همه لطفی که به من داری از ممنونم  ای خدا میشه کار من درست بشه و مثل ادمیزاد از صبح تا ظه...
13 مهر 1391