عشق ما حلماعشق ما حلما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
باباجونی باباجونی ، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
مامانی مامانی ، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

عشق ما؛حلما

اولین مدرسه ی عشق که تاسیس شده درس عشق علی و فاطمه تدریس شده

سال روز پیوند مظهر احسان و جود با دردانه زیور عالم ....یاس آل محمد صلی الله علیه و آله مبارک باد . . . چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان . . . . امشب علی در خانه خود شمع محفل می برد کشتی عصمت ، نا خدا را سوی ساحل می برد مشکل گشای عالمی، حل مسائل می برد انسان کامل را ببین ، با خود مکمل می برد . . . . بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَد جبریل مأمورست و فکر مجلس آرایی بود میکال از عرش آمده گرم پذیرایی بود چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود . . . ...
26 مهر 1391

یا جوادالائمه ادرکنی

یا علی ابن موسی الرضا تسلیت نام نامي اش محمد معروف به جواد و تقي است . القاب ديگري مانند : رضي و متقي نيز داشته ، ولي تقي از همه معروفتر مي باشد . مادر گرامي اش سبيکه يا خيزران است که اين دو نام در تاريخ زندگي آن حضرت ثبت است . امام محمد تقي (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال يافت . مأمون خليفه عباسي که همچون ساير خلفاي  بني عباس از پيشرفت معنوي و نفوذ باطني امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشت ، سعي  کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد . " از اينجا بود که مأمون نخستين کاري که کرد ،...
25 مهر 1391

ظهر فرشته ها

ظهر که برای نماز رفته بودم مسجد تعداد زیادی از بچه های ابتدایی با مربیاشون اومده بودن مسجد.واقعا وقتی سادگی و اخلاصشونو دیدم غبطه خوردم به همین خاطر بینشون نشستم و از خدا خواستم به حق نمازی که اونا میخونن نماز غیر قابل قبول منو هم قبول کنه؛ در حقیقت ما لیاقت توسل به حضرات معصومین رو نداریم اگرچه این کار رو میکنیم و اوان را به درگاه خدا واسطه قرار میدیم ولی واسطه قراردادن همین بچه های بهشتی برای ما افتخاره خلاصه بعد از اون زخم های کاری که به قلب من وارد شده بود با این بچه های معصوم بودن لطفی از جانب خدا بود.راستی یکی از مربیای این بچه های حاج آقا یحیایی پدر شهید یحیایی بود که علیرغم سن زیادش با سرزندگی بچه ها رو مدیریت می کرد. اگه بچه ه...
24 مهر 1391

حکم آنچه تو فرمایی-پایان تلخ یه مهمونی

میخوام یه قضیه ی مستند رو که یکی از آشناهامون برامون نقل کردن براتون تعریف کنم تا ببینید همیشه اونطور که ما دوست داریم و برنامه ریزی میکنیم نمیشه. اون بنده خدا به من میگفت: خیلی خوشحال بودم از اینکه خدا توفیق داد برنامه ریزی کنم برای آمدن داداش جونم(در حقیقت برادر خانومم)به خونه مون ؛ راستش خیلی لحظه شماری می کردم برای امشب در حقیقت همیشه برای پیش دادش بودن لحظه شماری می کردم اگر چه سر قضیه ای که تو محل کار پیش آمد تعدادی از همکارا متوجه شدن که امشب رفیق برادر خانوممو  هم دعوت کردم منو سرزنش کردن که ما برادر خانوممونو هم به زور راه میدیم تو خونمون اونوقت تو دوستشو هم دعوت کردی؟؟!!منم سر به سرشون نذاشتم و البته پیش خودم گف...
24 مهر 1391