چه میشه کرد.....روزگارست دگر........
سلام نازدونه من مامانی من واقعا شرمندتم این ماه هشتمین جشن ماهگردت رو هنوز نگرفتیم اخه
میدونی عزیزم مثلا من میخواستم این ماه برات جشن دندونی بگیرم به خاطر همین تصمیم گرفته بودم که
با یه تیر دو نشون بزنم اما از شانس بد ما بنده خدا مادر (مادر بزرگ بابا) زمین خورده و کمرش گویا
شکسته خدا ایشالا شفاشون بده خیلی سخته کمر درد خودش زجر اوره چه برسه به
اینکه بشکنه توکل بر خدا
خلاصه جشن دندونی ما هم فعلا کنسل شده و احتمالا خودم یه اش کوچولو بپزمو بین همسایه ها
تقسیم کنم که از این بابت ناراحتم بی خیال دخملی رو عشقه که عزیزدلمه فدات بشم من گلکم حدود 1
ماهه که خودتو برامون لوس میکنی که قیافت خیلی با مزه میشه و خیلی خوردنی میشی تازگیا یعنی 3-4
روزیه که موقع خواب به پهلو میخوابی که وقتی برای اولین بار تو اون وضع دیدمت خیلی تعجب کردم دیگه
تو گهواره نمیذارمت چون تکونات تو خواب زیاده و دستات یه دفعه میخوره به گوشه های گهواره و بیدار
میشی خلاصه اینکه پیش خودم میخوابونمت تو خوابم که ماشالا اینقدر تکون میخوریو وول میزنی که یه
وقتایی کلافه میشم وقتی خوابم سرت رو بالشه و وقتی چشامو باز میکنم پاهات به جای سرت رو بالشه
و من نگران که روی دخملی پتو نبوده و شب نکنه سردش شده باشه عاشق بابایی و وقتی از سرکار
برمیگرده ان چنان ذوقی میکنی که انگار من صبح تا ظهر تو رو شکنجه میدادم حالا یکی اومده نجاتت بده
واقعا که خیلی حرصم میگیره از این کارت اما به جاش اقای پدر قند تو دلش اب میشه و کلی به من پز
میده اینم از رسم روزگاره و کاریشم نمیشه کرد راستی مامانی قبلنا برای دلخوش کردن من یه وقتایی
غلت میزدی اما دیگه خبری نیست خیلی تنبلیا بلااااااااا در کل فقط میتونی بشینی که واقعا خسته
نباشی از روز اول عید هم از بس که من بهت گفتم که بریم دد تو هم یاد گرفتی و موقع لباس پوشیدن دد
میگی اونم نه یه بار نه دو بار نه ............
این عکس رو همین الان که در خواب نازی ازت گرفتم
اینم کتابیه که فاطمه کوچولو نوه عمه محبوبه بابا بهت عیدی داده طفلی خونشون تهرانه و عیدیتو با خودش اورده فاطمه کوچولو 4 سالشه ویه خواهر خوشگل به اسم محدثه داره خیلی نازن ایشالا وقتی بزرگ شدی با هم دوست میشین
راستی همونطور که میبینید و تو عکس کاملا مشهوده حلما خانوم علاقه خاصی به تسبیح داره و شده یکی از وسایل بازی خانوم خانوما
فدایی داری دخملی سربازتم