دخترم 7 ماهه شد......
وااااااااااااااااااااااای خدا جونم اصلا باورم نمیشه که من 7 ماهه که مادرم .......7 ماهه که همدم تنهاییم دخترک کوچولوی فینگیلیمه .........7 ماهه که که صبحا به عشق دیدن بچمو و بازی کردن باهاش بیدار میشم 7 ماهه دارم عروسک بازی میکنم خدایا بی نهایت شکرت
امروز یعنی 12/12/92 دخترک ما 7 ماهه شد دیروز صبح بابا علیرضا با کاروانش راهی کربلاشد خوش به سعادتش خدا روزی 2 ماه یک بارش کرده زیارت امام حسین رو واقعا بهش غبطه میخورم هر سری که کاروان میبره انگار دفعه اولشه که به این سفر میره بس که ذوق زدستو و هیجان داره عاشق امام حسین یعنی ........بابای من -باباجونی التماس دعاااااااااااااااااااا ...........
جونم براتون بگه که دیروز دخملی بردیم برای کنترل قد و وزن نمیدونم چرا تا وارد اتاق شدیم بعد از یع بغض سوزناک زد زیر گریه انگار دخملی شرطی شده و هر کی رو میبینه روپوش سفید تنشه ازش میترسه اخه میدونید روزی هم که بردیمش برای سوراخ کردن گوشش پیشش دکتر..... تا دکترو دید گریه کرد واسه همین میگم که شرطی شده ..خلاصه قد و وزن و دور سرشو اندازه زدن خدا رو شکر همه چیز خوب بود و در حد نرمال (وزن=8300 . قد=70 ) خدا رو شکر و ماشاالله
دیروز از درمانگاه رفتیم محل کار مامان طاطا و از اونجا هم رفتیم خونشون و ناهار و شام اونجا تلپ شدیم دایی و خانوم دایی جونم شام اومدن اونجا و بعد بابایی و دایی محمد رضا با هم رفتن یادواره شهدا و از اونجا هم رفته بودن به متاسبت 7 ماهگی دخملی کیک خریده بودن تازه یه اتفاق خوب دیگه که برای من افتاد این بود که...... شب عیدیمو جلو جلو گرفتم نمیدونید که این شب عیدی گرفتن چه ذوقی داره ای کاش چند تا داداش داشتم اونوقت چند تا شب عیدی.... دایی جونو خانوم دایی جون بازم شرمندمون کردنو برای فسقلی ما هم هدیه گرفته بودن اونم به مناسبت غذا خور شدن حلما وااااااااااااااااااااای خوش به حال حلما که اینقدر دایی و خانوم دایی و عمه جونشو حانیه طلا دوستش دارن
یه کار جالبی که دخترک این روزا انجام میده اینه که دست چپشو میاره جلو صورتشو در حالی که داره نگاهش میکنه دستشو میچرخونه خیلی قیافش با مزه میشه من یکی که دوست دارم همون موقع گازش بگیرم
عکسهای دخملی رو هنوز تو لب تاب نریختیم در اسرع وقت میذارم فعلا