عشق ما حلماعشق ما حلما، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
باباجونی باباجونی ، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
مامانی مامانی ، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

عشق ما؛حلما

دخملیه 20 دندونه .....

سلام بر دردونه مامان یکی یدونه خودم حلمای نازم  عزیز دلم این چند روز همش لثه هاتو بهم میکشیدی و خیلی اذیت شدی ولی به جاش دوتا مروارید کوچولوی دیگه جوومه زد و الان صاحب 20 تا دندون خوشگل و نازی ایشالا جنسشون خوب باشه و شما هم به خوبی ازشون مراقبت کنی که همیشه سالم و خوشگل بمونن  دندون نوزدهم جمعه 18 دی رویت شد بالا سمت چپ دندون پنجم  دندون بیستم جمعه 25 دی رویت شد بالا سمت راست دندون پنجم  
26 دی 1394

اگر دردم یکی بودی چه بودی...

سلام دردونه مامان سلام حلمای من الهی بمیرم برات که تو این دو هفته خیلی اذیت شدی  حلمای من نمیدونم دوباره به چی الرژی داشتی که خارش لعنتی دوباره اذیتت کرد و دو هفته تمام خودتو خاروندی و زخم کردی و اینهمه کرم و شربت هیچ فایده ای برات نداشت البته حدس خودمو اطرافیان به خوردن بیش از حد عسله که باعث الرژی شده و تمام بدنت کهیر زدو خارش شدید داشتی از اونطرفم یه مروارید دیگه میخواست جوونه بزنه که باز دراومدن اون مکافاتی داشت برعکس دندونای دیگت که بدون هیچ مشکلی دراومدن واز درف دیگه سرما خوردی و بینیت کیپ میشه موقع خواب و این دو شب اخیر با ناراحتی و گریه خوابیدی نمیدونستی واسه خارشت گریه کنی واسه درد دندونت گریه کنی یا واسه نفس کشیدنت الحمدلله ...
18 دی 1394

بای بای پوشک .....

خدارو شکر این پروژه پوشک گیری دخملی هم با موفقیت تموم شد. از 30 ابان که شنبه و اول هفته بود به صورت یهویی تصمیم گرفتم دیگه پوشکت نکنم چون دیگه خانومی شده بودی واسه خودت و الحمدلله دخملیه خوب خودم مثل همیشه همکاری کرد در عرض سه هفته کاملا از پوشک گرفته شدی هفته اول روزا تند تند میبردمت دستشویی و فقط شبها پوشک میشدی و هفته دوم شبا هم دیگه پوشکت نکردم و دوبار میبردمت دستشویی و خابالوی من با اینکه تو خواب ناز بود ولی بدون هیچ شکایتی همکاری میکرد و دیگع هفته سوم رااااحت تا صبح بدون رفتن دستشویی میخوابی اابته ناگفته نماند که دو سه شب تو خواب از دستت رفت و خیس کردی ولی با صبوریه من و همکاریه خودت دیگه تموم شد.  بازم مثل همیشه موفق بودیم خدایا ...
26 آذر 1394

هفدهمین مروارید ..........

سلام سلام صدتا سلام به فرشته زندگیم عزیز مامان بالاخره بعد از مدتها یه مروارید کوچولو تو دهن خوشگلت رویت شد 4/9/94 ساعت 12 ظهر خوب جونم براتون بگه که دخملی صبحها که از خواب پا میشه میگه حلما بیدار شد و پشت سرهم میگه حلما چایی عسل میخواد حلما نون پنیر میخواد شبها هم که قبل از خواب میگی یکی بود یکی نبود بخون و ازت میپرسم قصه چی بگم میگی مندول یعنی همون قصه معروف شنگول و منگول و خلاصه به یه دونه قصه رضایت نمیدی و باید حداقل 3 تا قصه برات بگم و بعدش میگی بسه دیگه بیخوابیم شب بخیر عزیزم  و بعدش خودت شروع میکنی به گفتن قصه ها به زبون خودت راستی عشقم از شنبه هفته گذشته پروسه پوشک گیری رو شروع کردم که نسبتا موفق بودیم اما حا...
9 آذر 1394

دردونه 27 ماهه ....

سلام عزیز مامان فرشته نازم چند روزیه که 27 ماهه شدی و بزرگ شدنت عین برق و باد میگذره جوری که باورش برام سخته تند تند بزرگ میشی هر روز شیرین تر از دیروز هر روز قشنگ تر از دیروز حرف میزنی و منو شگفت زده میکنی راستی دایی جون یک هفته ای هست که برگشته شکر خدا و روزی هزار بار خدا رو شکر میکنیم خدا همه رزمندگان اسلام رو محافظت کنه حلما و عکس های 27 ماهگیش تو این غکس که واسه ماهگردته پات نمیدونم به کجا خورده بود و یه کوچولو خون اومد کل اون شبو گریه کردی به قول خودت حلما لوسه ...
23 آبان 1394