عشق ما حلماعشق ما حلما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
باباجونی باباجونی ، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
مامانی مامانی ، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

عشق ما؛حلما

دردت به جونم...........

1394/2/13 17:52
نویسنده : مامان و بابا
612 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسک نازم سلام هستیه منمحبت

این چند روز خیلی برام سخت گذشت مردم و زنده شدم تا گذشت الهی بمیرم برات نفسم غمگین

داستان از این قراره که از اون جایی که بابا جون (بابا علیرضا) رفته کربلا و ما و دایی جون محمدت شبا نوبتی میریم خونه مامان طاطا تا تنها نباشه یکی از این شبا که ما اونجا بودیم همه چیز امن و امان بود تا اینکه ساعت 5 صبح دخملم بیدار میشه و ناراحت رو مبل میشینه و یعد از یه گریه کوتاه کلی استفراغ میکنه الهی برات بمیرم عزیزدلم روز پنج شنبه از ساعت 5-8 صبح 6-7 بار حالت بد شد و بردیمت بیمارستان و بعدم سرم و امپولگریهبماند که چقدر گریه کردی و مامان طاطا طفلی تا تموم شدن سرمت بغلت کرده بود اونم با اون درد دستش دو روز حالت تهوع و اسنفراغ داشتی و بعدشم که اسهال شروع شد و تا الان ادامه داره ایشالا که زودتر خوب خوب بشی و زندگیمون به روال قبل برگرده خداجونم به خاطر همه نعمتهات شکر

جا داره که از همین جا از مامان طاطا و مامان معصومه تشکر ویجه کنم که واقعا برامون زحمت کشیدن ایشالا که سایتون همیشه روسرمون باشه بوس

راستی دیروز بیست و یکمین ماهگرد عروسکم بود ناز گلم بت تبریک میگم فعلا برات کیک نگرفنیم تا حالت بهتر بشه و بابا علیرضا هم از کربلا به سلامت برگرده و مامان طاطا هم از اعتکاف بیاد هر چند که بندگان خدا اصلا به کیک لب نمیزنن ولی همین که در کنارشون شاد یاشیم کلی ارزش داره

خوووووووووب حالا بریم سراغ عکسهای دخملیخندونک

اینجا تو بیمارستانه و حلما بغل مامان طاطای عزیز که به خاطر منو حلما مجبور شد مرخصی بگیره و نره اداره

این عکسم واسه بعد از اومدن از بیمارستانه

این عروسکم بابایی وقتی تو بیمارستان بودی برات خرید که اروم بشیو گریه نکنی ولی ......

اینجا هم حلما و گلی که دخملی و بابایی واسه من به مناسبت روز مادر خریدن

چهاردهمین مروارید حلمای نازم یک شنبه 5 اردیبشت مشاهده شد پایین سمت چپ دندون سومجشن

چندتا از کلماتی که دخملی میگه :

ماشین = نانا

حیاط = حیا

حانیه = هانی

مامان طاطا = طاطا

کلا به مادر بزرگاش ماما و به پدر بزرگاش بابا میگه

عمه =عمه

آینه = اینه

ترازو= ازو

اینجا=ایجا

بگیر= ایر

الله اکبر= ابر الاخنده

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان افسانه
15 اردیبهشت 94 1:41
الهی بمیرم نبینم اینطوری بشی نمیدونم ااین چه ویروسیه اومده همه بچه ها درگیرشن ان شاالله زودی خووب خوب بشی بووووس
مامان راضی
17 اردیبهشت 94 17:34
الهی بگردم انشاالله دیگه هیچ وقت مریض نشی گل خاااله
سيدفاطمه
19 اردیبهشت 94 11:25
سلام حلما جونی خوبی خاله انشاالا دیگه هیچ وقت از این ویروسای لعنتی نیان سراغت مواظب خودت باش خاله جون میبوسمت عزیزم
افسانه مامان فاطمه
20 اردیبهشت 94 9:52
الهی بگردم نازدونه مو ایشالله زود خوب بشه