یه روز به یادموندنی......
سلام دخملی الهی فدای روی مثل ماهت بشم
امروز سالگرد نامزدی منو باباییه درست 7 سال پیش تو همچین روزی
بابایی مهربون به همین مناسبت منو شرمنده خودش کردو یه گوشی توپ برام گرفت میسی همسری نازم
دیروز یعنی 6/3/93 دخملی برای دومین بار به گردش یک روزه رفت خانواده ما و دو تا از خاله های منو بچه هاشونو خانواده یکی از دایی جونیای مامان کلی کیفور شدیم جای همگی دوستای وبلاگی خالی هوا عاااااااااااااااااااااااالی بود شکر خدا البته یه رگبارای 2-3 دقیقه ای میومد که منو شما و بابایی بدو بدو میرفتیم طرف ماشین از صبح تا نزدیکای غروب گفتیمو خندیدیمو عکس گرفتیمو گردش کردیمو شما هم مثل همیشه یه خانوم با شخصیت بودی فدات بشم عمر من
دختر طلای من حدود یک ماهی میشه که همینجور که نشسته حرکت میکنه نه خیلی اما حدود 360 درجه میچرخه و خدود یک قدمی به جلو و چپ و راست حرکت میکنه فکر کنم ارزوی چار دستو پا رفتن فسقلی به دلم میمونه اما اشکال نداره ایشالا بعدیااااااااااااا
اینم چند تا عکس از فرشته من............
اینجا گل من بغل مامان طاطا جونه........