سیسمونی و .......
سلام خانوم خوشگل خودم الهی فدات بشم عزیز دلم کمتر از 6 هفته دیگه ایشالا لحظه دیدار ما میرسه منو
بابایی که چه عرض کنم مامان طاطا و بابا جون (بابای خودم) بی صبرانه منتظر اومدنتیم بابا جون 5-6 روزیه
که رفته کربلا بنده خدا هر روز به من زنگ میزنه و حال هر دو مونو میپرسه ایشالا به سلامتی از این سفر
معنوی برگرده یادش بخیر پارسال اخرای خرداد همگی با هم مشرف شده بودیم عین برق و باد گذشت
دختر نازنینم حدود 2 هفته پیش سیسمونی شما رو تو اتاقت چیدیم من که هر روز صبح قبل از رفتن به
درمانگاه باید برم تو اتاقتو قربون صدقه خودتو وسایلات برم خیلی لذت بخشه به زودی عکس اتاق و
وسایلارو تو وبت میذارم راستی 5 شنبه هفته گذشته یعنی 30/3/92 تو خونمون برای اولین بار مولودی
گرفتیم همراه با ختم سوره انعام و حدیث کسا که مامان جونم اداره مراسم رو بر عهده داشت و برامون
کلی مولودی زیبا به مناسبت اعیاد شعبانیه خوند راستش من قبل از اینکه به خونه جدیدمون بیایم نذر
کرده بودم که هر سال تا وقتی که بتونم روز میلاد امام حسین (ع) برای سلامتی همه پاسدارها به
خصوص پدر - مادر - برادر و پدر شوهرم تو خونمون حدیث کسا و مولودی بگیرم اما امسال نمیدونم حکمت
چی بود که نشد تو اون روز که مد نظرم بود مراسم برقرار بشه و قسمت این شد که روز میلاد حضرت
علی اکبر برگزار بشه باشد که مورد قبول خدا واقع بشه امین یا رب العالمین