بالاخره تموم شد.......
سلام به همه دوستای مهربونم
بالاخره امتحانات استرس اور پشت سرهم و درس خوندنای شب امتحانی من تموم شد خدا رو شکر یه چند روزیه دارم بعد از چند سال یه نفس راحتی میکشم این دو ترم اخر خیلی اذیت شدیم هم من هم دخملی من که موقع درس خوندمو فقط میتونستم با خواب حلما خانوم تنظیم کنم حالا از شانسی که من داشتم خانوم خانوما کم خواب شده بود (البته ترم اخر) موقعی هم که بیدار بود تا من کتابمو دستم میگرفتم تلاش میکرد تا کتابو از دستم بکشه من یه کتاب دیگه میدادم دستش اما اون کتابی که دست من بود رو میخواست یه وقتایی کتاب خودمو میدادم بهشو کتاب قصه حلما رو میخوندم فسقلی خانوم کتاب منو پرت میکردو کتاب قصه رو میگرفت داستانی داشتیم ما دو تا تو این مدت خلاصه هرچی که بود گذشت خدا رو شکر
دوست دارم تو این پست واز همین تریبون از همسر عزیزم تشکر کنم به خاطر همه زحمتایی که تو این سالها برام کشیده به خصوص این دو ترم اخربا وجود اینکه خودشم درس و امتحان داشت تو نگهداری از حلما خیلی کمک کرد مخصوصا شبای امتحان عزیزم مممنونتم
همینطور از مامان و بابای عزیزم خیلی خیلی ممنونم که این چند وقت کلی زحمتشون دادم و بعضی از روزا میومدن دنبال حلما و چند ساعتی برای اینکه منو بابایی درس بخونیم فسقلی خانومو با خودشون میبردن و مطمئنم دعای مامانم تو موفقیت در امتحاناتم خیلی تاثیر داشته مامان جونم باباجونم دوستون دارم ودستای پر از مهرتونو میبوسم
وااااااااااااااااااااااااااااای خدا تشکر اصلی داشت یادم میرفت دختر نازنینم الهی فدات بشم من ممنونتم که این روزا پابه پای من میومدی دانشگاه و منتظر میموندی تا مامان امتحانش تموم بشه الهی فدات شم که روزای امتحان از مامانی زودتر بیدار میشدی قربونت بشم گلم خیلی عزیزی مهربووووووووووووووووووووووووووووووونم