عشق ما حلماعشق ما حلما، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
باباجونی باباجونی ، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
مامانی مامانی ، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

عشق ما؛حلما

یه روز خوب............

1392/12/7 9:44
نویسنده : مامان و بابا
440 بازدید
اشتراک گذاری

اول از همه دلم میخواد خدا رو به خاطر تمام نعمتهایی که به من ارزانی داشته شکر کنم خدا جونم میدنم

خیلی بنده بدی هستم اونقدر بد که ارزش یه نیم نگاه تو رو هم ندارم خودم میدونم اما ..........اما تو اینقدر

خوب و بزرگی اونقدر مهربونو رحیمی که .............خدا یا به خاطر همه چیز شکر خدا یا به خاطر نعمت

سلامتی شکر....... خدا یا به خاطر همسر و  فرزند گل و نازنینم شکر .........خدا جونم به خاطر پدر و مادر عزیز و مهربونم

شکر......... خداجونم اینقدر نعنتهات بیشمارن که اصلا زبان من از شمارش اونها قاصره خدایا منو جزو بنده

های

شاکرت قرار بده (امین)

حالا اگه دوست دارین بفرماین ادامه مطلب

دیروز بالاخره بعد از 6 ماه امروز و فردا کردن تصمیم خودمونو گرفتیم بالاخره گوش دخملی رو سوراخ کردیم هوراهوراهوراهورا

نمیدونین دیروز چه استرسی داشتم تو مسیر از خونه تا مطب دکتر ورد زبونم ایت الکرسی و صلوات بود

همسری که از منم بدتر بود همچین اعصابش به هم ریخته بود که اصلا نمیشد باهاش حرف زد خلاصه رفتیم دنبال مامان طاطا و با هم دیگه رفتیم مطب تا وارد اتاق شدیم همسری پا گذاشت به فرارنیشخندطفلی

اصلا طاقت گریه های دخملی رو نداره خلاصه 3 تایی رفتیم تو و حلما تا دکترو دید زد زیر گریه بچم فکر

کنم شصتش خیردارشده بود که میخوایم چه بلایی سرش بیاریم هنوز شروع نکرده چنان گریه هایی

میکرد که اشکاش تمتم صورتشو خیس کرده بود خلاصه چشمتون روز بد نبینه دکتر با قصاوت قلب شدید

گوش نازنین رو سوراخ کرد وقتی تموم شد سریع حلما رو بغلم کردمو بهش شیر دادم بچم 2 تا مک میزد

و یه بغض و یه نگاه به منو بعدشم گریه شیرشو نخورده بلند شدیم بندو بساطمونو جمع کردیمو رفتیم

خونه مامان اینا تو مسیر همش گریه کرد وقتی هم که رسیدیم خونه تا چند دقیقه مدام

گریه ...........طفلی تمام صورتش قرمز شده بود (چشماش -بینیش-بالای ابروهاش-دور لبش) گوشاشم

که به خاطر سوراخ شدن قرمز شده بود با هر مصیبتی بود با راه رفتن و شکلک دراوردن ساکتش کردیم و

خدا رو شکر دیگه اروم شد مامانم بنده خدا سریع رفت از لباس فروشی محل یه دست بلوز شلوار

خوشگل برای حلما طلاش  هدیه گرفت مامان خوشگلم عزیزدلم تمام زندگیم هستی من الهی که من

فدات بشم ممنونتم به خاطر همه مهربونیهاتماچیه اتفاق خوب دیگه هم دیشب افتاد اونم اینکه دخملی بدون کمک به مدت یک دقیقه راس ساعت 10 و نیم نشست و بابام ازش عکس گرفته که بعدا تو همین پست عکسشو میذارم الهی مامان فدات شه جوجه کوچولوی من که داری یواش یواش بزرگ میشی عاشقتم ماچقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

افسانه(مامان فاطمه)
7 اسفند 92 10:24
آفرین به مامان و بابای خوووووووووب حلما مبارکت باشه حلما جونی هم گوشات هم نشستنت
مامان و بابا
پاسخ
مرسی خانومی دیدی بالاخره انجام شد عکسای فاطمه کوچولو رو که دیدم دلم خواست
عمو جواد
7 اسفند 92 10:26
ماشالله به حلما جون عمو، خدا حفظش کنه، وبلاگ قشنگی دارید، به خانواده ما هم سر بزنید, خوشحال میشیم: سید یوسف هاشمی:http://s-y-h.niniweblog.com/ سید علی هاشمی (فوت شده):http://s-ali-h.niniweblog.com/ لیلا سادات هاشمی:http://leyla-hashemi.niniweblog.com/
مامان و بابا
پاسخ
ممنون که به ما سرزدین چشم در اسرع وقت
علامه كوچولو
7 اسفند 92 10:36
سلاااااااااام مباركا باشه...منتظر عكسهاش ميمونم
مامان و بابا
پاسخ
سلام عزیزدلم ممنون
مرضيه (مامان محمدمهدي)
7 اسفند 92 15:45
مبارك باشه الهي بميرم براش
مامان و بابا
پاسخ
ممنونم عزیزم خدا نکنه
الهه مامان سلما
7 اسفند 92 17:04
خوشگلی دردسر داره مبارکه خاله جونی ، انشاالله عروس شی چه جرأتی کردی مهتاب جون، دعا کن ماهم شجاع شیم زودتر، پیر شددخترم
مامان و بابا
پاسخ
ممنون خاله جون الهه جون شما هم هنوز گوش سلما خوشگله رو سوراخ نکردی ؟بابا دردش فقط همون یه لحظس
يگانه
9 اسفند 92 16:56
يعني حتما بايد فرزند آقا صالح باشيم تا گلي از گل هاي بهشت باشيم؟ نميشه مثلا فرزند غلامعلي يا رضا باشيم؟
مامان و بابا
پاسخ
نمیدونم والا باید تحقیق کنم بعد بهت میگم
افسانه(مامان فاطمه)
9 اسفند 92 22:39
کو عکسا پس؟
مامان و بابا
پاسخ
شرمنده وقت نکردم در اسرع وقت ایشالا میذارم
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰..
10 اسفند 92 9:17
آخخخخخخى ... عزيزم بگردمش من دخمل نازمو .... مبارك باشه عسلم ياد كوش سوراخ كردن تسنيم افتادم يادش بخير ...... عزيزم خيلى مراقب باش هر روز با بتادين شستوشو بده تا خدايى نكرده چرك نكنه
مامان و بابا
پاسخ
ممنون عزیزم چشم
مامان آیدا
12 اسفند 92 11:54
مبارکه حلماجونم به سلامتی عزیزم که دیگه یه کوچولو میتونه بشینه
مامان و بابا
پاسخ
ممنون خاله جونم