دکتر بی وجدان و .........
سلام عزیزدلم مامانی ببخشید که دیر اومدم هفته قبل دخمل نازنینم سرما خوردگی خفیفی داشت طوری که فقط موقع شیر خوردن احساس میکردم از توی بینیش ترشحه و انگار کیپ شده و صدای خور خور میده با همسری به این نتیجه رسیدیم که عسلک رو به دکترش نشون بدیم وقتی وارد مطب شدیم اولش دخملک اروم بود اما 10 دقیقه نشد که نق و نوق خانوم خانوما شروع شد طفلی خوابش میومد و طبق عادتی که داره فقط فقط روی پایی که دراز شده و در حال تکون دادنه میخوابه هر کاری کردیم که روی شونه هامون سرشو بذاره و بخوابه نشد که نشد تا این که بابایی بی رو درواسی به منشی دکتر گفت خواهر یه زیر اندازی چیزی نداری من پهن کنم رو زمین تا دخترمو بخوابونم ؟ خدا پدر منشیه رو بیامرزه یه تیکه...
نویسنده :
مامان و بابا
0:56
حلما و پسر همسایه..........
پسر همسایه که اسمش طاها ستو اون کلاه سبزه رو هدیه داده بود به حلما تا چند وقت دیگه خونشونو میبرن حالا اونم هر روز دلش برای حلما تنگ میشه و روزی نیم ساعت میاد پیشش اینم عکسش که یادگار برامون بمونه...... ...
نویسنده :
مامان و بابا
15:29