مرغ خوشمزه.....
امروز شنبه اولین روز هفته ست و زندگیمون روال طبیعی خودشو طی میکنه و خیلی یکنواخت جلو میره باورم نمیشه که یک ماه دیگه ما پنجمین سال زندگی مشترکمونو تموم میکنیم عین برق و باد میگذره جوجوی من مامان معصومه اینا 5 تا مرغ دارن که به نظر من خیلی خوشگلن اما به نظر بابایی چندشن اخه پرهای کتفشون کنده شده 2 تا خروسم داشتن که یکیش سفید بود و اون یکی حنایی سفیده خیلی قوقولی میکرد و مامان معصومه اینا به خاطر اینکه همسایه ها اذیت نشن دادش به یه بنده خدایی که بیچاره اخر عاقبت خوبی نداشتو شد شام شبشون اون حناییه هم که از بس مرغا رو مورد ازارو اذیت قرار میداد و مشکل همسر ازاری داشت محکوم به مرگ شد من خیلی دوست داشتم که اونو لااقل خودمون بخوریمش اخه نمیدونی ...
نویسنده :
مامان و بابا
17:48